web 2.0

اخبار گوناگون


سه تن از فعالین دانشجویی بازداشت شدند

نیمه شب گذشته ماموران امنیتی با یورش به منازل وحید عابدینی، نوید عابدینی و اسماعیل ایزدی خواه سه تن از فعالین سابق دانشجویی آن‌ها را بازداشت کردند. به گزارش خبرنامه امیرکبیر ماموران امنیتی برخی از وسایل آنان را نیز ضبط کرده اند. هنوز دلیل این بازداشت ها مشخص نشده است.

وحید عابدینی عضو اسبق انجمن دموکراسی خواهان دانشگاه تهران و نوید عابدینی دبیر سابق انجمن اسلامی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود. از طی روزهای گذشته روند جدیدی از بازداشت ها آغاز شده است که مجددا تعدادی از دانشجویان و فعالین حقوق بشر بازداشت شده اند.


انتقال زیدآبادی و باستانی به زندان رجایی شهر
وكیل احمد زید‌آبادی و مسعود باستانی از انتقال موكلان خود از زندان اوین به زندان رجایی شهر خبرداد.

محمد شریف با اعلام این مطلب ‌اظهار داشت: علی‌القاعده همواره زندانیان باید در محل ارتكاب جرم، محكومیت را تحمل كنند.

وی با بیان این كه اتهام موكلانم به‌گونه‌ای نیست كه‌ آنها به حبس در تبعید محكوم شوند، گفت: حبس در تبعید چه بر اساس قانون باشد و چه بر اساس فتوا، تنها درباره اتهام محاربه صادق است.

وكیل زیدآبادی و باستانی تصریح كرد: هنوز از این كه توسط چه مرجعی موكلانم به زندان رجایی شهر منتقل شده‌اند خبری ندارم، اما طبق اصول حقوقی محكوم باید در زندانی تحمل كیفر كند كه جرم در آن حوزه قضایی رخ داده‌است.

وی در پاسخ به این پرسش كه آیا حكم مسعود باستانی در مرحله تجدید نظر قطعی شده است؟ گفت: همچنان این پرونده در مرحله تجدید نظر است و در مورد پرونده وی هنوز تصمیمی گرفته نشده‌است.



حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی خلجی با قرار وثیقه آزاد شد

مهدی خلجی پسر این زندانی سیاسی آزاد شده در وبلاگ خود در این باره نوشته است:پدرم، محمد تقی خلجی، امشب (دوشنبه، یکم فوریه) به همراه شماری دیگر از زندانیان سیاسی، به قرار وثیقه از زندان اوین آزاد شد. وثیقه، سند خانه‌ی ما در قم است که تنها دارایی پدرم است.

مقامات اطلاعاتی و قضایی، هنوز هیچ اطلاعی درباره‌ی اتهامات احتمالی وی یا زمان برگزاری دادگاه او به خانواده نداده‌اند.

پاسپورت پدر به همراه کامپیوتر و سی‌دی‌ها و نیز یادداشت‌های او هم‌چنان در ضبط وزارت اطلاعات است، اما پاسپورت باقی اعضای خانواده برگردانده شده است.

محمد تقى خلجى که از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی منتظری است شب تاسوعا در منزل آیت الله صانعى سخنرانى کرد و همچنین در ماه‌هاى اخیر در دارالزهرا در تهران (متعلق به على اکبر محتشمى پور) که عموما محل گردهم‌آیى اصلاح‌طلبان بود، سخنرانى مى‌کرد.

این روحانى ، پس از انتخابات ریاست جمهورى ایران در قم و تهران از اعتراضها به نتیجه انتخابات دفاع و از برخورد با معترضان انتقاد کرده بود.




--------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام بر دوستان
امروز که روزنامه خریدم دیدم آقای رها مطلب نوشته منم تصمیم گرفتم اونو در اولین فرصت توی وبم بذارم...
امیدوارم که بخونید و خوشتون بیاد...


مطبوعات واقعي؛ همت بود و موج انديشه

از آنجا که بعضي ها معتقد بودند غذاهايي که من آشپزش هستم، شور است، من هم تصميم گرفتم آن ستون را تعطيل کنم. تا اينجايش براي دوستان خوشحال کننده است اما بعد با عرض شرمندگي فراوان تصميم گرفتم ستون جديدي راه بيندازم. چه مي شود کرد، حالا که شرايط اين طوري است به جاي آشپزي، در اين زمستان مي نشينيم دور کرسي و قصه تعريف مي کنيم. در اين ستون من هر روز قصه «مهمان هاي ناخوانده» را تعريف مي کنم؛

يک شب باراني زمستاني خاله پيرزن در خانه کوچک خودش نشسته بود و از پنجره به ريزش باران نگاه مي کرد و احتمالاً آن را جزء دستاوردهاي دولت احمدي نژاد به حساب مي آورد چراکه او با 250 هزار تومن درآمد و در حالي که 220 هزار تومن اجاره همين خانه مربوط به قصه را مي داد اما جزء خوشه 3 قرار گرفته بود و براي پختن آبگوشت براي مهمان هايش هم بايد گوشت را کيلويي 18 هزار تومن مي خريد و چاره يي نداشت جز اينکه باران و تگرگ و باد و زلزله و سيل و توفان را جزء دستاوردهاي اين دولت به حساب بياورد.

باري، خاله پيرزن در همين فکرها بود که يکي در زد. خاله پيرزن پرسيد؛ کيه؟ احمد توکلي از پشت در جواب داد؛ منم منم احمد توکلي، بيرون داره بارون مياد. خاله پيرزن من اومدم خونه‌ت تا بگم محدودسازي مطبوعات توسط دولت کار غلطي است.

خاله پيرزن گفت؛ بيا تو خيس نشي، مثل اينکه اون سري توي 13 آبان دوستان اصولگرا درباره تو شعار دادن مرگ بر منافق. تو عبرت نگرفتي ننه، تو مثل اينکه حواست نيست ننه «مطبوعات واقعي/ همت بود و موج انديشه،» قافيه هم مهم نيست.

احمد توکلي تازه رفته بود يه گوشه نشسته بود که باز صداي در بلند شد. خاله پيرزن پرسيد؛ کيه؟ يکي از پشت در جواب داد؛ من نماينده کارفرمايان در تامين اجتماعي هستم. خاله پيرزن گفت؛ ننه اسم تو از اسم واقعي پله هم درازتره،

نماينده در تامين اجتماعي گفت؛ خاله پيرزن بيرون داره بارون شديدي مياد. از طرفي هم من سرپناه ندارم چون «تامين اجتماعي در بدترين شرايط پنجاه سال اخير قرار دارد».

خاله پيرزن گفت؛ اينجا اگه مي خواي بياي تو حرف سياسي نزن والا اين ستون رو هم مي بندن، يعني اين خونه کوچيک من رو هم تعطيل مي کنن. بيا تو و بگو صادق محصولي در وزارت رفاه و تامين اجتماعي کولاک کرده. هفت ماه پيش هم کولاک کرد البته توي وزارت کشور. کولاکش مهمه بقيه ش الکيه.

اوني که پشت در بود اومد رفت يک گوشه نشست که دوباره صداي در بلند شد. خاله پيرزن پرسيد؛ کيه کيه؟ جواب شنيد؛ من خود دولتم. خاله پيرزن، طرح جرخوردگي اقتصادي آوردم برات. خاله پيرزن گفت؛ ننه جون اين خونه من هم سقفش چکه مي کنه هم پنجره هاش درز داره، هم هر کاري مي کنم بوي نفت از سفره ش نميره هم... خلاصه به اندازه کافي جرخوردگي داره بذار به بدبختي خودمون برسيم.

بعد دوباره صداي در بلند شد. خاله پيرزن پرسيد؛ کيه؟ جواب شنيد من جشنواره فيلم فجر هستم. اين دفعه خاله پيرزن عصباني شد، گفت؛ تو اول دو نفر پيدا کن داوريت رو قبول کنن بعد سر تو بنداز پايين بيا اينجا، برو بابا دلت خوشه.